انجمن متفرقه

جایگاهی برای به اشتراک گذاشتن دوست داشتنی ترین خواندنی ها،دیدنی ها،شنیدنی ها و ...خود با دیگران

انجمن متفرقه

جایگاهی برای به اشتراک گذاشتن دوست داشتنی ترین خواندنی ها،دیدنی ها،شنیدنی ها و ...خود با دیگران

مکتوب

مریدی از استادش پرسید : چه طور می توانم در زندگی ام بهترین شیوه عمل کردن را بشناسم؟

استاد از مریدش خواست میزی بسازد. وقتی ساخت میز رو به پایان بود و تنها لازم بود میخ های رویه ی میز را بکوبند،استاد به مرید نزدیک شد.

 مرید داشت با سه ضربه دقیق،میخ ها را در جای خود می کوبید.اما با یکی از میخ ها مشکل داشت،و مجبور شد یک بار دیگر بر آن بکوبد.چهارمین ضربه میخ را در چوب فرو برد و چوب زخمی شد.

استاد گفت دست تو با کوبیدن سه ضربه چکش آشناست.هنگامی که عملی به عادت تنبدیل شود،معنای خود را از دست می دهد،و ممکن است به آسیبی منجر شود.

هر عملی عمل توست،وتنها یک راز وجود دارد:

هرگز مگذار عادتی بر حرکت های تو حاکم شود.

پائولو کوئیلیو

حکمت ها و اندرزها

                از خوردن و آشامیدن

آنگاه مهمانخانه دار کهنسالی گفت:

از خوردن و آشامیدن برایمان بگو.

و او گفت:

کاش می توانستید با عطر زمین زندگی کنید و چون گیاهی هوازی از نور خوراک بگیرید.

اما چون باید بکشید تا بخورید،و نوزادی را برای فرونشستن تشنگی تان،از شیر مادرش بربایید،بگذارید تا این ،در حکم پرستش باشد.

بگذارید سفره تان قربانگاهی باشد که بر آن پاکان و بی گناهان،و جنگل و دشت،به خاطر آنچه در انسان پاکتر و بی گناهتر است،قربان شوند.

آنگاه که حیوانی را سر می برید،در قلبتان به او بگویید:

"با همان نیرویی که تو را میکشم،من نیز کشته و خورده خواهم شد.

زیرا همان قانون که تو را بر من روا کرد،مرا نیز بر قدرتمندتری دیگر خواهد سپرد.

خون تو و من،چیزی نیست جز شیره ای که درخت مقدس می نوشد."

و آنگاه که سیبی زیر دندان هایتان خرد می کنید،در قلبتان به او بگویید:

"دانه هایت در بدن من زندگی خواهند کرد،

رایحه ات نفس من خواهد بود،

و ما با هم،در همه فصول ،به وجد خواهیم نشست."

در پاییز،وقتی انگورهایتان را از تاکستان هایتان جمع کردید تا برای چرخشت ببرید،در قلبتان بگویید:

"من نیز تاکستانی هستم،و میوه ام برای چرخشت چیده خواهد شد،

و چونان شرابی تازه،در کوزه های جاودانی خواهم ماند."

و در زمستان وقتی شراب می نوشید بگذارید در قلب هایتان برای هر جام سرودی باشد و در آن سرود یادی باشد از روزهای پاییزی،از تاکستان،و از چرخشت.

جبران خلیل جبران